خانوم موشه
آدم بوی غذایی را بشنود، دلش بخواهد
و نداشته باشدش نفسَش می ماند ؛
مریض می شود ..!
دیروز کنارِ پنجره
بوی عطرت
می آمد ...❣
اینو ی دوست بعنوان نظر زیر پست قبلم گذاشته بود ربطی به حرفایی که الان میزنم نداره اما انرژی خوبی بهم داد میخوام ازش تشکر کنم تو این حال بدم شاید این متن کمی دلمو خوش کرد!
امروز خب امروز رفتم پیاده روی کلی برا خودم گشتم سیگار هم که شده همدم من این وقتا انگار لعنتی هیچ حسی جز بی حسی بهم نمیده! آخرش از تنهایی خسته شدم زنگ زدم چشم درشت بیاد پیشم حرف زدیم و کلی خبر خوب بهم داد بالاخره بعد این همه جنگ با مادر دوست پسرش عشقشون پیروز شد و قراره ازدواج کنن کلی بهش خندیدم و گفتم این طبیعیه رفتار مادرشوهرش و سعی کردم بهش بفهمونم اگر زندگی خوبی میخواد باید رابطه شو هم خوب کنه به مادرشوهرش نشون بده پسرش برا اونه اونو ندزدیده و حساسش نکنه!
اما خیلی شادم کردگوشیشو با ذوق بهم نشون میداد که براش جواد خریده البته تا امروز همه گوشیاشو جواد میگرفت!
واقعاً عاشقن کلی براشون دعا کردم و آیت الکرسی خوندم چشم نخورن خیلی خوبن و من خیلی دوستشون دارم!
جنگیدن برا با هم بودنشون ن خیانت کردن ن هیچی دعوا داشتن اما بازم موندن برا هم!
اما آخر این روز حسابی زهرم شد یهو آقاموشه پیام داد آن شو بهم گفت که دهن لقی کردم و به خوشگل چرا عروسی پسرداییشو گفتم حق داشت خدایی خیلی پشیمونم خیلییییییی دهن لقی بود خیلی احمق بازی در آوردم اما خودمو نباید جلوش میباختم و جوابشو دادم حتی دق دلی حرفاشو به خوشگل هم به صورت تیکه سرش درآوردم که پشیمون شدم بازم! خیلی کارام زشت بودن حالم از خودم بهم خورد! بهم گفت میشه مثل خودم و بچرخ تا بچرخیم!
بلاکم کرد از تلگرام و اینستاگرامش حتی! که نتونم هیچ خبری ازش بگیرم!
حتی میدونم سیم کارتش هم عوض میکنه! آخه تو حرفاش زیاد اینو میگفت! ی جورایی داره منو کامل پاک میکنه!
من دیوارو خودم خراب کردم باید انتظار هر رفتارشو داشته باشم هم حق داره هم نداره!
میدونید این حسادت من به خوشگل این فوضولیم اینکه انقد پیگیرم ببینم میونه شون چطوره خیلی زشته کارم میدونم خیلییییییییی! دیگه اینکارو نمیکنم به جون خودش قسم خوردم نکنم!
راهم رو دارم عوض میکنم راستش باید حرمت چادری که سرمه رو برگردونم! آره میدونم سیگار بده! اما این قلمه رو شرمنده خدامم گاهی نیاز دارم به این بی حسی مطلق! نیاز دارم مثل الان بشینم از دردم بگم بگم بگم ولی اشک دیگه نریزم! نیاز دارم که دروغ همه اطرافیانمو ببینم تو چشمام و سکوت کنم نیاز دارم به اینکه بی حس بشم به وجودی که همه منه ولی برای من نیس! با اینکه حرفاشو با خوشگل تا ی جایی خوندم ولی اصن پشیمون نیستم از دوست داشتنش حتی ی ذره! میگید بی عقلیه آره خب! هست! ولی من واقعاً دوستش دارم ن خیانت کردم بهش ن هیچی! بدترین قسمت ماجرای من این بود که فهمید دوستش دارم و ایکاش نمیفهمید چون اینجوری شد که از دستش دادم!
راستش ی چیزی تو حرفاش با خوشگل اذیتم کرد رابطه شون دوست اجتماعی هرچی که باشه ولی سوزوندم من ناراحت بودم ازش بهم گفت خب چیکار کنم؟ اما خوشگل رو وقتی ناراحت کرده بود داشت از دلش در می آورد با اینکه خوشگل گفت الکی گفته! حتی اگر ادا بود حسابی دلمو لرزوند! البته خیلی چیزاش دلمو لرزوند ولی امیدوارم آقاموشه دلش نلرزه مثل من هرگز عمرش! امیدوارم عاشق اگر شد عشقش ظلم نکنه خیلی جاها بهش!
هنوز حرفش یادمه که گفت من عاشق نیستم تو عاشقی تو بگو!
با تمام شجاعتم وایسادم پاش با تمام قدرتم هنوز هم میتونستم وایسم پاش اما بعد خوندن اون حرفاش با خوشگل نمیشد!! اگر میذاشتم تو دلمو میموندم خودم آب میشدم اگر میگفتم برام توضیح بده هم انقد کوتاه و با کلافگی میگفت یا اصن حرفی نمیزد بهم یا انقد مسخره میکرد این وسواس من نسبت به خودشو که جوابمو که نمیگرفتم هیچ شاید بازم مجبور به سرپوش میشدم و تازه مشکل دو تا میشد باهام سرسنگین میشد!منم که طاقت بی محلیش به خودم و دوریشو از خودم پیام دادنش به خوشگل نداشتم نابود میشدم!
پس دیوارو خراب کردم! دیواری که گفت هرگز درستش نمیکنه! اما من به معجزه ایمان دارم! اگر قسمتم بود ساخته میشه اگر ن هم زندگی جریان داره به قول دوستی که نمیدونم زندگی ی خواب کوتاهه من باید شجاع باشم!
خدا خودت میدونی چی تو دلمه خودت میدونی دلم چقد از درد داره میترکه تو کمکم کن برام دعا کنید
و برای آقاموشه! خوشبخت و خوشحال باشه
خوشحال نیس
برای چی آخه؟!
من ی مشکل کوچیکشم! جونم سوخت وقتی در جواب پیامم که رباتتون مثل شخصیت خود شماس و جواب منو میده گفت شما؟! رباتتون شبتون خوش
ینی از حالت غریبیه من ناراحت شد! عادت باید کرد خراب کردن اون دیوار تا ی جاهایی تاوان داره اینم یکیشه! خیلی بیشتر نگرانشم!
خریت کردنش وقتایی که ناراحته نگرانم میکنه! به خودش ضرر میزنه!
خداکنه یکی کنارش باشه خدا کنه آقا مداح پسرداییش کنارش باشه یا چمیدونم یکی که نزاره خریت کنه یکی مثل مامانش یا ن یکی که بتونه جلوشو بگیره! فقط کاش...
دعا تنها کاریه که میتونم در حق آقاموشه کنم! تنها کار!
اینم ادامه پیام ناشناسام
#پیام_ناشناس
سلام،تا اینجایی ک من ازت شناخت دارم،1دختر مهربون و سالم هستی،دقیق،خوش قلب،بامعرفت،فروتن،بقیه خوبیاتم بعدا میگم الان پرو میشی
دوست داشته باش خودتو
#پیام_ناشناس
دوست دارم
#پیام_ناشناس
Jojo doset daram
Khodeto eshghe
#پیام_ناشناس
slm
naQdi ndrm gole mn
bhtrini aZzm
کلی خوشحالی
خوشگل برام ناهار درست کرده بود راستش روم نشد بهش بگم غذاشو دوست ندارم یکم خوردم و نشستم و زدم بیرون!
رفتم پارک دانشجو حرف زدم با بهاره قدرت گرفتم کلی!
چند نخی سیگار کشیدم و شروع کردم کتاب خوندن و آهنگ گوش کردن!
تصمیم گرفتم با خودم کنار بیام! حسادت میکنم دلم میلرزه ناراحت میشم نگران میشم و... ولی میشه دیگه چه میشه کرد؟! آقاموشه تموم شد! خودمو عشقه اون رفت دنبال خوشبختیش من هم همینو قرار شد بخوام! زندگی منم ادامه داره خب!
تو برنامه دارم ی دوست جدید پیدا کنم و حسابی خودم باشم! خسته شدم از تظاهر و ادا برا کسایی که ادعا دارن منو دوست دارن یا میشناسنم
تو خونه هم که از همه فراری شدم و خوابم همش یا کتاب و درس میخونم!
حس میکنم هیچکس منو نمیشناسه! هیچکس جز خودم پس خودم خودمو شاد میکنم!
راستی دعا کنید برا آقاموشه یکم دلم نگرانشه
سرگردون
دل خوشی ازش ندارم حتی نمیخوام زیاد نزدیکش باشم حساسم میکنه ن اینکه خودش هم بخوادا ناخواسته حساس میشم به حرکاتش! دیگه دوستیم با خودش برام مهم نیس! آقاموشه دلیل حساسیتمه! دیشب منو بزور نگه داشت باهم حرف بزنیم و خوش بگذرونیم اما همش پای سیستم بود یا اینور اونور انقد حوصله م سر رفته بود که پیشنهاد دادم لااقل فیلم نگاه کنیم اونم فیلمی که دیده بودم و دوستش نداشتم! اما برا ناراحت نشدنش گفتم منم ندیدم که فکر نکنه بهم بد میگذره! یهو یادم به امتحانش افتاد گفتم امتحانت چندمه گفت 25 گفتم پس فرداس که! مثل برق از جاش پرید! حواس پرت شده!
به زور گفتم برو بخون و خودم هم کله میکردم تو گوشی! هنوزم نفهمیدم چرا خواست بمونم؟! که مثلاً کدورتمو پاک کنه؟ یا چمیدونم بگه که فراموش کرده؟! چرا این شکلی شدم من؟
متظاهر شدنم اصن مهم نی اما اینکه نمیتونم ببخشمش! تو دلم همش میگم دروغگو همش میگم باورش نکن الان هم معلوم نی چرا تورو سمت خودش نگه داشته! منفعت طلبه باورش نکن!
دلم سنگ شده دربرابرش! فقط به حرفاش و بی خبر نشون دادن خودش در برابر من خنده م میگیره! تو دلم برا خودم زار میزنم که همه فکر میکنن چقد زرنگن که منو بازی میدن!
اما هنوزم خیلی چیزارو نمیدونم! بزار بازی بدن بزار دل اینم خوش باشه که چقد زرنگه!
آدم تنها تنها ميمونه حتی اگر بخواد هم نمیتونه از تنهایی نجات پیدا کنه!
تو ی پرتگاه هستم و دارم ازش سقوط میکنم! کی و کجا به تهش میرسم ی سال دیگه دو سال دیگه ده سال دیگه و... شایدم همین فردا!
ن آرزوی مرگ ندارم اما خب آخرش همینه دیگه!
دلم برا هیچی دیگه تنگ نشده اینبار!
حقیقت انقد کثیفه که حالمو داره بهم میزنه!
تنهاییم
+ نمیتونی همچین کسی رو پیدا کنی . کلمه ها وقتی از ذهنت خارج میشن تغییر میکنن . اونقدر عوض میشن که تو خودت باورت نمیشه که اینا واقعا همون افکارتن ؟!
- شایدم اونقدر ضربه خوردم که نمیتونم به کسی اعتماد کنم .. با کسی از زندگیم حرف بزنم .. درددل کنم .. از غصه هام بگم .. چرا آدما انقدر خودشونو تو خودشون خفه میکنن؟!
+ چون وقتی حرف میزنی و گوش نمیدنت ، نمیفهمنت انگار یکی شاهرگِ کلمه هاتو میزنه .. انقدر خونریزی میکنه که دیگه سکوتت بند نمیاد ..
- انقدر از خودت متنفر میشی که حاضری بمیری تا با کسی حرف بزنی .. نمیدونم .. یعنی تو این دنیا با این همه جمعیت .. حتی یک نفرم نیست که بفهمتم؟ باورش سخته ... خیلی!
+ میفهمن .. ولی نمیخوان که بفهمن! سرشون رو مثلِ کبک کردن زیرِ برف که نبینن نشنون! این روزا در حالِ جون دادن هم که باشی بقیه سرشونو میندازن میرن که بعدا بگن ما که ندیدیم!
- نمیدونم دردشون چیه .. یعنی دوست داشتن انقدر سخته؟ یعنی موندن پای دوستی و رفاقت انقدر سخته؟ نمیفهممشون! نمیفهمم!
+ موندنِ پایِ رفاقت مسئولیت داره! چیزی که همه از زیرِ بارش فرار میکنن!
آدما فقط یه رابطه یِ یه طرفه میخوان . میخوان محبت ببینن ، وفاداری ببینن ، وقتی به طرفشون نیاز دارن باشه . اما طرفِ مقابل هیچی ازشون نخواد !
- من شکستم .. از حرف زدنِ خودم بارها و بارها شکستم .. از بی رحمیِ دوستام بارها و بارها شکستم .. از بی معرفتیشون .. از نبودناشون .. میدونی؟ گاهی اوقات دلم میخواد پشت کنم به همین چند تا دوستِ انگشت شماری که برام مونده .. دلم میخواد تنها بمونم تا اینکه تو یه دوستی ای باشم که همش لبخندا و حرفای الکی توشه ..
+ منم به نقطه ای رسیدم که دیگه حرف نمیزدم .. خودخوری کردنم از نادیده گرفته شدنم راحت تره ..
- اینکه در هر صورت نادیده گرفته میشیم .. خوبه .. فقط دلم نمیخواد دیگه گذشته رو بکوبونن تو صورتم ..
+ مدام زیر و روش کنن .. گردِ خاطره هاشو بگیرن و چیزایی رو یادت بیارن که با جون کندن داری فراموش میکنی ..
- باعث نفس نفس زدنت تو زندگی و به جایی نرسیدنت .. شاید همین آدمان .. همین جنس آدمای بی رحم و لعنتی!
+ تنها باشی سنگین تری :) حداقل خودتی و دردت
- تنهاییم .. تنها ...
+ از تنهاییمون بیزار و از آدمها گریزون ...
- از آدمها گریزون و از تنهاییمون بیزار :)
جوابام از بقیه از همون نظر سنجی
حسم متغیره
هعییییییییی
حالم خوب نیس! باید خوشحال باشم ولی نیستم! کل اینستا و تلگرام شده دعا برای هم کلاسیمون این دعا ها خیلی خوبن!
وقتی تو گروه گفتن که سطح هوشیاریش مرگ مغزیه ی جورایی هنگ کردم! مامانم که گفتم گریه میکرد خندیدم پسر مردم بودا گریه داره؟ گفت خودش گریه نداره اطرافیاش گریه دارن! مادر که شدی بهت میگم! برا بچشون این همه راه اومدن اونجا حالا جلو چشمشون هرآن ممکنه نابود شه!
تو دلم گفتم کاش من جای اون بودم مامان لااقل کمتر خون به جگرت میکردم! میگفتی تو کماس ن اینکه احمق شده یاد کارام افتادم! خیلی بد بودم خیلی چرا اون؟ اون که خوبه! خدا هم خوب حکمتی داره ها آدمای بدی مثل من باید کم بشن از زمین یا ساکت ن یکی مثل درس خون!
به دعاتون احتیاج دارن! هم خودش هم خانواده ش! کاش زود حالش خوب بشه!
اسم وبلاگ هم عوض میکنم اینجا اصن شبیه داستان عشق نیس چون اصن عشقی نیس! عشق من ی طرفه س عشق ی طرفه هم که وجود نداره!
ناراحتی تموم
الان که همه دارن براش دعا میکنن و نگرانشن میبینم نزدیک باشم چه دور کار دیگه ای ازم بر نمیاد، چرا اگر فرد نزدیکی بود برام ی حرفی!
هنوزم الان خودمو جای اون میزارم اگر این اتفاق برام می افتاد دلم میخواست همه دورم باشن؟ آره خب اونایی که مهمن فقط!
دفعه اولم نیس برا ی نفر که ربط خاصی هم به من نداره انقد غصه میخورم! خصلت مزخرف من!
الان اینارو میگم اما دلم رسماً هنوز داره غصه میخوره! بخاطر اینکه اون تو کلاس نیس بخاطر اطرافیاشه! شاید یکم هم بخاطر خودم حس میکنم بی معرفتیه یا انسان دوستانه نیس وقتی همه هستن برم خوش بگذرونم شهر موشی با دوستام!
برم نیمه شعبانمو کوچه عرب جشن بگیرم!
دعا کردن یکم آرومم کرده فقط! دوست مامانم که مثل خاله واقعیمه ذکر امن یجیبو برا دل من ختم گذاشت! تا راضی باشم میام شهر موشی پیشش!
احساساتش خیلی قویه! مامانم میگه شبیه اون شدی وابسته و حساس و دلرحم الکی خیلی وقتا!
براش دعا کنید لطفاً
راستی میشه برا آقاموشه هم دعا کنید اونم دلرحمه خیلییییییییی زیاد! وقتی ناراحته چاق میشه اما از حرص براش دعا کنید
دل مزخرف
حتی برای رفتن به شهر موشی هم پشیمون شدم
وقتی به مامانم گفتم کنسل میکنم ماتش برد گفت تو این همه با بابات حرف زدی که بری اونوقت بخاطر هم کلاسیت نمیخوای بیای انقد مهمه؟ به مامانم نگاه کردم گفتم ن مهم نیس من... نذاشت بگم نگام کرد گفت دلرحمیات کار دستت میده برو کنسل کن ولی ی پسر هم کلاسی انقد ارزش نداره که تو از دلت بگذری خودتو بجاش نذار من اگر تو این اتفاق برات بیفته خودم با دردم کنار میام!
خوب منو میشناخت بهتر از هرکسی بلیطو داد برم کنسل کنم! رفتم امامزاده اونجا دلم خواست به آقاموشه زنگ بزنم حتی دلیلشم نمیدونم اون تنها کسی بود که بهم راه درستو میگفت انگار اما انقد بد و با تمسخر حرف زد که... اما بازم پرسیدم گفت ثنمش با تو چیه برو دیگه! حرصم گرفت ازش! اصن نمیدونستم چرا دارم برا ی هم کلاسی گریه میکنم! شایدم برا خودم گریه میکردم که دودل موندم! قورچله هم گفت فردا میاد بخاطر درس خون!
نتمو روشن کردم که دوستم نوشته بود
نیای خفت میکنم با اون دلت خاک تو سرت بیا اینجا براش دعا میکنیم اون دلتم بردار بیار من باهاش حرف دارم.این چه اخلاق ت...می داری تو آخه؟ بیا حالش خوب میشه خوب هم نشه تو دکتری اونجا؟ نیای خیلی دی...ی
هم خندوندم هم پشیمونم کرد! سوار تاکسی شدم و برگشتم خونه تو راه یکم هم قدم زدم زیر بارون!
واقعاً نباید برام مهم باشه، هربار انگار بارون میخوره تو سرم سنگدل میشم! من چمه؟ خدایا این دل رحمیه یا مهربونى به هیچکدوم هم شبیه نیس! اون ی پسره موجودی که من ی زمانی میدیدمشون راهمو کج میکردم حالا بخاطر اینکه حالش بد شده غمباد گرفتم میخوام از خواسته م دست بکشم؟ برا خودم متاسف شدم الان! حتی اگر بعنوان هم کلاسیش هم خودمو بدونم موقع مریضیش نباید یادش میفتادم! چه مرگمه!
میدونم رو دلم وایمیسته خوش گذرونیم!
میرم
خیلی خوشحالم که میرم جایی که بهش تعلق خاطر دارم کنار دوستام!
هیچ چیز نمیتونست منو انقد شاد کنه!
تو پست قبلی گفتم میخوام بیخیال باشم اما ضمیرناخودآگاهم خیلی وقتا نمیزاره! صبح که از خواب پا شدم اولین چیز که یادم اومد آقاموشه و باباموشه بودن!
طبق عادت همیشگی برا هردو.... و از خدا خواستم آقاموشه هم به اندازه شادی های الان من شاد باشه!
اونم به اندازه ذوق های من از همه چیز ذوق کنه!
هرچند شک ندارم اون خوش گذروندناشو داره ولی چه خوش گذروندنی؟! با خریت کردن؟ اشتباه؟ اصن اون چیزی که لحظه آخر گفت اگر مامانش قبول کنه خوشحالش میکنه چی بود؟ امیدوارم خوشحال باشه همین!
اوووووفففففف امیدوارم همه خوشحال باشن! ی دنیا لبخند بدهکاریم به دنیا!
این نوشته جدا از اون بالاییه انگار تعداد بدهکاریامون قراره زیاد بشه همین الان خوشگل بهم پیام داد که درس خون توی آی سی یو هستش! خیلی ناراحتم براش!
خیلی ناراحتم براش میخوام براش دعا کنید
میخواستم برم ببینمش قبل رفتنم اما خوشگل گفت من رفتم الان وقت ملاقات تموم شده منم راه ندادن!
نمیدونم چه حکمتیه! فقط براش دعا کنید این شبا این روزا خیلی مهمن لطفاً برا هم کلاسی منم دعا کنید! من خوب نیستم دلم اونقد پاک نیس دعام بگیره دعا میکنم اما... خواهش میکنم ازتون...
وقتی بیخیال بشم
دیگه جواب پیاماتو تند نمیدم... دیگه بهت اهمیت نمیدم...
دیگه حسودیم نمیشه... مهم نیس با دخترای دیگه حرف میزنی...
من دیگه حسودیم نمیشه... چون بیشتر از این دیگه بهت اهمیت نمیدم...
اهمیت نمیدم دیگه اگر ضربه بخوری... دیگه نمیخوام ببینمت...
دیگه تلاش نمیکنم تورو عاشق خودم کنم....دیگه تلاش نمیکنم بهترینمو انجام بدم تا خوشحالت کنم....
دیگه تلاش برا خندوندنت نمیکنم.... دیگه برام اون آدم قبل نیستی...
چون تازه فهمیدم لیاقتم بالاتر از ایناس...یکی که بهم اهمیت بده...
یکی که ارزشم رو بدونه... یکی دقیقا مخالف تو...
و وقتی این اتفاق بیفته دلت برام تنگ میشه...دلت برا مهربونیم تنگ میشه....
دلت واسه اون نگاهم وقتی حسودیم میشد تنگ میشه...
دلت واسه اون کارام که واسه تو میکردم تنگ میشه...
دلت واسه اسمم رو نوتیفیکیشن گوشیت بیفته تنگ میشه...
چون من سخت تلاش کردم...
من شاید عالی نبودم اما بهترینمو برات انجام دادم...
ولی تو حس اهمیت رو به من ندادی...
تو اون کسی رو که هیچوقت بدون فکر به تو زندگی نکرد رو از دست دادی...
اون کسی که عاشقت بود رو از دست دادی....
این متن خیلی قشنگه این بیخیالی رو ن برا خودتون ن برا عشقتون آرزو نمیکنم
من هنوز انقد بیخیال نشدم چون هنوزم مهمه برام! اما میتونم بگم کمی شبیه این متن شدم! بیخیال میشم! خودمو عشقه
بهترین روز
فقط همینو بگم امروز خیلی خیلییییییی عالی بود
تو بارون شدید زیر درخت با آهنگ همنفس پازل بند
دوستای جدید و عالی و محشر پراز انرژی
قدم زدن
لبخند
سرزندگی
بیخیال دنیا و هرچی و هرکسی که اذیتم کرد!
بیخیال عشق بیخیال دوست داشتن
آره بیخیال هرچی تو دنیاس
دِ آخه کسی که منو بخواد منو مجبور به جنگ نمیکنه! کسی که منو دوست داره که منو به همه عالم نشون میده ن اینکه با من حتی قدم از قدم برنداشته تو دانشگاه اما با دخترا و خوشگل دوست من حتی کل دانشگاه رو متر کرده! کسی که هوس هاش و خوشگذرونی و رفیقاش ترجیه میده که نمیتونه ادعا داشته باشه! آره من خر هنوزم دوستش دارم اما تا کی میتونم غم کاراشو بخورم؟ نمیگم میرم با یکی دوست میشم و اینا ن من خیانت نمیکنم ن به خودم ن آقاموشه ن اون طرف!
اما برا خودم میجنگم دیگه دلم مهم نیس! عاشقی چیه؟ کی میاد روزای از دست رفتمو برگردونه؟ آقاموشه؟ آقاموشه ای که زورش میاد ی پیام منو جواب بده؟ کسی که حتی منو نمیبینه؟ ازش متنفر نیستم حتی دلگیر هم نیستم اما بد کرد منم بد کردم خیلی جاها اما من حقم بود که ازش میگذشتم خیلی جاها و ی جاهایی لو میدادم! بد کردن من با بد کردن اون خیلی فرقه! بخشیدم!
امشب همه چی رو بخشیدم
نمیگم دیگه براش دلتنگ نمیشم نمیگم حسادت نمیکنم نمیگم نگرانش نیستم نمیگم اذیت نمیشم با اذیت شدنش چون همه اینا هست!
ولی دیگه دست برداشتم دیگه رویا نمیسازم اما میزارم همه دنیام بمونه!
فقط همین!
آینده من مهمه به عنوان انسان لااقل! آینده اون هم مهمه حالا که نخواست منو بزار بره دنبال کسی که میخواد کسی که دوستش داره و امیدوارم خوشبخت بشه!
همونطور که من قراره حتی شده باشه تنهایی خوشبخت بشم.
خیلی بهتر از اون چیزی که فکرشو میکردم پریروز دوستای دانشگاه آزادم از تهران اومدن مقصدشون مشهد بود و سر راه قرار گذاشته بودن بیان دامغان
خیلی دلم براشون تنگ شده بود خوشگل2 مامان شده بود و منتظر نی نیشون بود با چشم سبزه! بقیه هم مثل همیشه شوخ و مهربون باهام بودن! کلی گشتیم بهم میگفتن خیلی سبزه شدم اما چشمام درشت تر شد! کلی خوندیم و مسخره بازی در آوردیم راستش منم خجالتم ریخته بود و شروع کردم بی هوا خوندن شعرای مسخره ای که تو دبیرستان میخوندم ماشین مشتی مندلی و چند تا آهنگ که جنبه مسخره بازی دارن تا قشنگ بودن!!
آخر با کلی ناراحتی من رفتن مشهد و خدا میدونه کی میبینمشون باز!
دیروز هم که خیلی خوب بود! مهمون داشتیم و بعداز ظهر هم با چشم درشت رفتیم گشتیم کلی خوش گذشت من ی عالمه بستنی و شیرینی تلخ خوردم تقریباً داشتم میترکیدم!
آقاموشه! خب گفتم که دلم براش تنگ نشده!
اما عجیب دلم میخواد بدونم در چه حالی ن بخاطر نبودن من ها ن منظورم خودشه! خودش حالش خوبه؟ همه چیز براش روبراه هست؟ خب دروغ چرا خیلی دوست دارم بدونم رابطه ش با خوشگل چجوریه؟ اما اصل میخوام اول بدونم حال خودش چطوره!
راستش امروز بهش پیام دادم حتی که بپرسم ازش اما جوابم نداد! میدونستم جواب نمیده اما من همیشه امتحان میکنم شانسمو!
وقتی بلاکم کرد ینی تموم! دیگه تموم! اما من میخواستم فقط بپرسم خوبید؟ همین! ن علاقه ای به درست کردن رابطه دارم ن دلم تنگ شده! فقط میخوام بدونم خوبه حالش؟
خیلی هم نامرده اگر جواب خوشگل داد اما منی که ادعای... جوابمو نداد! خیلی زیاد!
اما بازم روزگارش خوش باشه
نگرانی من!
خندیدم و گفتم :"بیشتر از سه یا حداکثر چهار روز اگر بشود، آره."
کنارِ پنجره ایستاده بودی و خیابان را نگاه می کردی و من فقط صدای ماشین ها را می شنیدم که گاهی بوق می زدند یا صدای ترمزشان می آمد. نمی دانم تو هم به گذرِ ماشین ها یا عابرها نگاه می کردی یا نه. اما همان طور رو به پایین نگاه می کردی و ساکت مانده بودی.
گفتم :"واقعا نگرانی که زود فراموشت کنم؟"
گفتی :"نه. می دانم که باید فراموشم کنی، وقتی ازدواج می کنی یا می روی خارج یا توی همین تهران می روی جایی که دیگر نمی توانم پیدات کنم. این عیبی ندارد. من نگران ام که خودم تو را فراموش کنم ..."
#حسین_سناپور
#ویران_می_آیی
خریت کردنام تموم! فقط باید همون باشم که میخوام باشم!
دوستم میگه خانم موشه تو انقد درگیر خودت بودن شدی که از این خوب بودن و قشنگیه خودتو نمیبینی! شاید حق با اونه! مهم نیس من میتونم خودم باشم یا ن فقط انجامش بدم!
دیشب تا صبح به آقاموشه فکر میکردم دلم براش تنگ نشده بود عجیبه! اما بدجور دلم هوای بودنشو کرده بود!
چشمامو بستم و رفتم تو رویا!رویایی که هرگز حقیقت نمیشه!
آره دوستم داشت دوستم داشت که حالا میتونم با تمام اطمینان بگم میتونم دوست داشتن دروغی رو از واقعی بشناسم!
اون الان چیکار میکنه؟ بدون من بودن براش فرقی کرده؟ دیگه کسی هست مثل من مامان خانم بشه براش و کلی گیر بده بهش غذاشو خورده فلان کرده فلان کرده!
اما ته ته افکارم یهو ی چی میومد گند میزد به تمام رویایی که داشت آرومم میکرد!
همه اطرافیان من حتی خوشگل که... بیشتر از من خواستشون!
اون عشق من براش کافی نبود! با تمام وجود میخوامش و گفت نمیخوامت!
ی دختر محکومه! کاش اون اول عاشق میشد!
عشق درد داره!
قافلگیری
امروز جشن بود راستش صبح از امام مهدی عیدیمو که خیلی هم خوبه رو خواستم و خوابیدم!
رفتیم عید دیدنی و گشتن و اینا که مامانم و دوستش گفتن بریم خونه فلانی از قضا اونا هم مهمون داشتن من از همه جا بیخبرم میدیدم دارن نگام میکننا اما دوزاریم زیادی کج بود! یهو گفتن پاشید تو اتاق حرف بزنید باهم! آنچنان جا خوردم که فقط با چشم و ابرو به مامانم میفهموندم عصبیم کرده!
راستش تو اتاق که رفتیم تازه قیافه پسره رو دیدم! قدش بلند بود حتی میشه گفت از آقاموشه بلند تر! چهره ی جذابى هم داشت حتی خیلی میشه گفت باشخصیت و خواستنی میومد! گفت تا چه انتظاری از همسر آینده دارید و من تازه داشتم فکر میکردم خب چه انتظاری میتونم داشته باشم؟! انگار تازه فهمیده باشم عشق کافی نیس!
صادقانه جوابشو دادم که تا حالا بهش فکر نکردم از خودش گفت که خیلی خیلی خیلی غیرتیه! ( دقیقاً همینو گفتا) ینی اینکه موها بیاد بیرون چمیدونم پرده خونه خدایی نکرده رفته باشه کنار از مامانش ناراحت میشه از بچگی هم اینطور بوده مهرماهیه و پنج سال از من بزرگتر!
خیلی چیزا گفت منم ماشالا کم نذاشتم هرچی ایراد و معایب داشتم گفتم خودم هم تعجب کرده بودم!خوشبختانه مهر ماهیا رو خوب میشناختم میدونستم از نامرتبی بدشون میاد و بی توجهی و... منم خب ی ضد مهر ماهی گفتم شلخته م ی کار جدی رو انجام میدم مزاحمم کسی حق نداره بشه و...
آخرش خودش گفت میخواید ازدواج کنید اصن گفتم ن خندید گفت معلومه همش بد میگید راحت باشید عادی چیزی نیس که! منم گفتم راحتم ولی بچه م و دلایلم از بچه بودنمو گفتم که گفت برعکس این که تسلط داریدو خیلی پخته صحبت میکنید نشون میده بزرگ شدین! از تعریفش خوشم اومد ن انگار سعیش موفق آمیز بود!
قیافه ش و هیکلش تو مایه ها آقاموشه بود، خوب بود اما ن برا من!
از اتاق اومدیم بیرون حاج آقا حروف ابجدمونو نگاه کرده بود که من خاکم و اون آب و بهم میخوریم کلی تو دلم خندیدم!
پسره میخواست قرار بعدی رو هم بزاره تابلو که من گفتم تو قیامت یا تو خوابت ان شاءالله پسرخوشتیپ و غیرتی!
بدبختی من عاشق مردا غیرتیم! نقطه ضعف منم گیر کرده بود رو این ولی میدونستم دارم تمام حرکات این آقا رو با آقاموشه مقایسه میکنم و این ینی خیانت به اون پسر!
همون لحظه هم غرغرو پیام داد و منم که تو شوک یا هول بودم همه چیزو بهش گفتم!
امروز رفتم با پیکاسو بیرون خیلی خوب بود به اندازه بیرون رفتن روز قبلم با بهار نبود ولی خوب بود!
دیروز با بهار از آرزوهامون گفتیم کلی و امروز با پیکاسو شیطنت کردم! بچه شدم!
پیکاسو بهم یکی از بهترین نقاشی هاشو داد!
چقد این شهرو دوست دارم خدایی!
راستی ی چیزی رو دلم سنگینی میکنه! راستش... ولی ن بیخیال
خاطره و حرف
حدودا دو ماه پیش بود که همسایمون که تو وزارت علوم کار می کرد یه روز قبل از اعلام نتیجه ها بهمون زنگ زد و نتیجه ی منو پشت تلفن بهمون گفت، وقتی گفت رتبم 16000 شده پدرم اول ناراحت شد خودمم همینطور چون فکر میکردم باید بهتر میشدم بالاخره من تو پایتخت درس میخوندم حالا درسته که مدرسمون یه مدرسه ی دولتی بود و واقعا تعریفی هم نداشت اما من جزو زرنگای اونجا بودم حداقلش شاگرد سوم چهارم بودم چرا باید انقدر رتبم بالا میشد؟! یاد روزی افتادم که زنگ زده بودم به برنامه ی کنکور آسان است ازم پرسیدن تو آزمونای گزینه ی دو ریاضی چند درصد میزنی؟؟ گفتم حدود 10 درصد بهم گفتن با این وضع هیچ جا قبول نمیشی باید سی دی هامون رو بخری ولی من نخریدم و به تلاش خودم ادامه دادم!! نمیدونم چرا انقدر تو تست زنی ضعیفم در حالی که تو امتحانات تشریحی اصلا کم نمیارم!!! اما بعد که متوجه شدیم دوستان من که اونا هم دانش آموزهای نسبتا خوبی بودن رتبه هایی به مراتب بدتر از من آوردن پدرم احساس رضایتی نسبت به رتبم پیدا کرد و بهم گفت پسر من بهت افتخار می کنم اما خب من واقعا ته دلم راضی نبودم!!! اونایی هم که رتبشون از من بهتر شده بود برخلاف تصور جاهای بدتری قبول شدند و رشته های بدتر (!) و این بخاطر انتخاب رشته ی بد بود که به نظرم این اصلا عدالت نیست!!!
درس خون فوت کرد!
کلی بغض تو گلومه! اومدم مهمونی اومدم شهر موشی نباید گریه کنم!
هر چند ثانیه که نمیتونم کنترل کنم میرم دستشویی و میام!
خوش بحال درسخون اون که راحت شد! زهراخانم میگه خدا آدمارو گلچین میکنه! عزراییل هم خودشو تقصیر کار نمیکنه. ی آدم خوب کم شد تو دنیا!
ی ستاره افتاد!
عذاب وجدان دارم کاش دیروز کنسل کرده بودم میدونم گفتم نباید حرف کنسلی میزدم حرفمو پس میگیرم! درسخون به من نیاز نداره اما اطرافیان...
دلم میخواست بودم شاید کمکی تسلی خاطری نمیدونم نمیدونم...
تمام ذهنم حقیقتش باز شد آقاموشه خب دوست اون بود ی جورایی اون خیلی دل نازکه خیلی کاش میشد کنارش باشم! اما اجازه شو ندارم
اگر اونجا بودم هم فقط جلو چشمم میشد گفت شاید باشه!
خوشگل گفت میبرنش رشت درسخونو!
نمیتونم حسمو بگم فقط اینکه خدا خودش میدونه چی درسته کمک کنه!
آقاموشه کاش....
نمیدونم بیخیال بیخیال باید بشم
آقاموشه کسایی که بتونن درکش کنن داره خوشگل و... هیچوقت نگفت خانم موشه جان دلم گرفته بیا درد دل کنیم! بیامرهمم باش اما تا تونست منو زخم دید! بهش در حدی که تونستم پیام دادم اما حتی جوابم نداد! مهم نیس
خوشبحالت درسخون جان! برات خوشحالم تو توی خوبیات رفتی! ادکلن تولدت جدایی آورد خخخخخخخ ببخشید این ی خرافاته اما انگار جدی شد! اولین کادو عطر و ادکلن نباید باشه!
درسخون جان تو برامون پیش خدا دعا کن! ما هم از این دنیا برات جز قرآن خوندن و دعا کاری از دستمون ساخته نیس!
میدونی دنیا خیلی عجیب شده!
تو خوب بودی کاش ماهم مثل تو بودیم تا خدا مارم گلچین میکرد ! رفتن تو باعث شد بفهمیم هیچوقت نمیتونیم بفهمیم چه اتفاقی ممکنه هرلحظه بیفته! خوبیامونو ذخیره نکنیم. برا روز مبادا!
راستش دلم میخواد آقاموشه زنگ میزد بهم میگفت بهم نیاز داره یا... نمیدونم آمل نداره و من هرلحظه خودمو کوچیک و کوچکتر میکنم و رسوا! حتی تو این لحظه هم از این عشق نافرجام میگم برات!
درسخون ببخشید ببخشید کنار اطرافیانت نیستم ببخشید که جز دعا و معنویت کاری ازم بر نمیاد!
شاید منظور دار
در سه حالت میتونی برای دیگران مهم باشی :
۱.خوشگل باشی
۲.پولدار یا مشهور باشی
۳.بمیری
ببخشید منفی حرف میزنم ولی تو دلم بود! چه قدر بده که مرده پرست هستیم!
بهترین گفتگو
+جانم؟
_ بهش فکر نکن بیا ببین چی خریدم ی عالمه شیرینی کاکائویی با کاکائو تلخ 98 درصد ناراحت بودی همینارو میخوردیم یادته؟
+همش ی ساله همو ندیدیم ی جوری میگی انگار پیرشدیم!
_پیر هم میشیم... راستی؟
+جان
_همینو میخواستم بگم من از جانم جواب دادن بدم میاد نگفتم تا حالا؟
+گفتی! عادت جدیده انداختن تو سرم ببخشید!
_ بیخیال! هنوزم از کلمه عزیزم بدت میاد؟
+ اوووووفففففف چه جورم هنوزم چندشم میشه از این کلمه ولی بازم بهم میگن دیگه اهمیت نمیدم خودم هم خیلی وقتا میگم حتی!
_ چه بد که به چیزایی که دوست نداشتی عادت کردیا!
+ آره
......
_ بیا بیرون
+ هان؟
_ بهش فکر نکن مگه نگفتی دوست داشت؟
+ داشت
_ بام دیگه حال نمیده، حیف شلوغه وگرنه میرفتیم پاتوق تو و مهتاب! هنوزم سواله چطور تو پارک درس میخوندی؟
+ مهم پارک نبود مهم فضایی بازش بود صد بار بعدشم من همیشه خاصم
_ بله آدم فضایی! معلم سخت گیر و خشن دوست داشتی، یادته چقد بهت خندیدم سر اینکه سوال تیزهوشانو همه رو جواب دادی اما سوالای از سطح خودت پایین ترو جواب ندادی! هنوزم فکر میکنم ی تختت کمه
+ میخوای از گذشته بگی یا الانو خاطره کنیم خوشحال جونم؟
_ آخه...
+ چیه نکنه فکر کردی چون راهم یکم عوض شده خل بازی نمیکنم؟ مسابقه بزاریم تا اون بالا؟
_با چادر؟ نادخترم بزارم بهم برسی
+ 3... 2... 1 بدو
....
+ من چادر داشتم قبول نیس
_ گفتم نمیرسی
+ی آشی برات بپزم وایسا
_
مکالمه بین خودم و خودم
+بهتر پسره لاشی بهت گفت خوشگل هرگز جای تورو نمیگیره
_ دروغ گفت ولی من خوشبختیشو میخواستم اون خوشگلو دوست داشت که باهاش دوست شده ممکنه حرفام باعث شه خوشگل دلسرد شه! خداکنه نشه!
+به من گوش کن این همه خوب بودی هیچکس نفهمیدت بزار بد باشی حالا
_ بهش حسودیم میشه چقد برا خوشگل ارزش قائله! جواب پیام منو نداد به خوشگل تعهد داره چقد خوش به حالش
+ به خوشگل دروغ گفتی
_ آره خب مجبور بودم میذاشتم عذاب وجدان بگیره؟ دوست داشتن من پس الکیه چون واقعی بود هرگز سمت کس دیگه ای نمیرفت دو طرفه ها واقعی هستن فقط ی طرفه ها دروغن! خوشگل مستحق آرامشه همینطور اون
+ هه زندگیتو نابود کرده ها دلسوزی هم میکنی؟
_ خودم خواستم نباید اجازه میدادم بهش وارد زندگیم بشه
_ تو بخاطر عذاب وجدانت بهترین خواستگارتم رد کردی، اونوقت اون...
+من نخواستم خیانت کنم به اون پسر من دختر خوبى نیستم حقش نبود
_بیخیالش شدی بالاخره
+اگر نشم به خوشگل خیانته نمیخوام اون اذیت بشه، من خودمو سرکوب میکنم به قیمت جونم هم شده باشه دیگه کاری نمیکنم دلش بلرزه